
بیا بیاموزیم عشق را ز پروانه
زان عاشق دل سوخته ی دیوانه
در کنار شمع در فراق یار آری سوخت
چشم های زیبایش را در هجر یار به در دوخت
آنی زفکر یار غافل نشد
تا لحظه ی آخر هم به دیدار یار نایل نشد
نه تنها علاقه اش به یار کم نشد
عشق او بی رنگ بی روح و سرد نشد
بلکه بر عکس هر روز عاشق تر می شد
در خیال و رویای خود پر پر می شد
وفای معشوق کجا بود نمی دانم
خود را زچه کرده بود نهان نمی دانم
فقط دانم که پروانه عاشقانه مرد
از این دنیا فقط انتظار را با خود برد
نظرات شما عزیزان:
Majid 
ساعت16:06---3 آبان 1389
سلام
مطالبتون خیلی زیباست
من دنبال چند تا دوست نویسنده هستم تا با همکاری هم یه وبلاگ خوب و منسجم و پر طرفدار بسازیم خوشحال میشم اگه شما هم باشید
http://www.takpar.loxblog.com
|